90/4/13
8:38 عصر
بدست مستند ساز شیعه ایرانی در دسته ثائر، روح الله، پاسدار
من پاسدارم ، عاشق ولایت، فدایی رهبر سبزی لباسم را از سرخی خون شهیدان گرفته ام من عاشق شهادتم ، من یک پاسدارم.
من پاسدارم ، پاسدار انقلاب ، پاسدار این مرز و بوم تا انتهای افق ، سربازی برای نهضت جهانی اسلام .
مرا در غرب با رویی خونین و در جنوب با تنی سوخته می شناسند و در کربلای خودم سرجدا مانند سیدو سالارم چون که من یک پاسدارم.
من پاسدارم مبشر آیه جاء الحق و زهق الباطل .
من پاسدارم به سبزی بهار به گرمی تابستان ، دلم پاییزی است ، غم دنیا را در خود دارد ؛ او منتظر است و دعا می خواند ، من پاسدارم ، غروب را دوست دارم ، غروب جمعه را بیشتر ، آل یاسین را می خوانم و ندبه را می شناسم و عهد را بانتظار ارنی طلعه الرشیده هر بامداد سر می دهم تا شاهراً سیفی را در یابم و بر دعوه داعی لبیک گویم.
من پاسدارم جزئی از جندالله ، خادم حزب الله و سالک طریق الی الله.
من پاسدارم شیر بیشه ولایت ،به آرامی طوفان به وسعت دریا تا آنسوی مرزها.
سبزی لباسم از طراوت انتظار با غنچه خون شکوفا می شود و زیبا می شود مثل لاله مثل مولایم حسین علیه السلام .
من پاسدارم شبیه لاله تنی سبز و سری سرخ با دستان بسته با شهادت شکوفا شدم من پاسدارم و لاله را دوست دارم نه به اندازه شهادت.
فرمانده ام سید است ، نامش علی است، شهرتش خامنه ایی ، از تبار سبز پوشان و از سلاله سرخ پوشان او نیز یک پاسدار است ؛ او عاشق است و ولی من است.فرزند روح الله است و از نسل رسول الله ، جامانده از قافله شهداء ، او جانباز است ، قامتش همچون سرو و دلش همچون دال، سینه اش طوفانی اما مأمن عشق است ، او عاشق است ، عاشق شهادت ، او یک پاسدار است؛ پاسدار انقلاب از شرق تا غرب ، از شمال تا جنوب تا بیکرانه ها او جان من است و من فدایی او من یک پاسدارم.
من یک پاسدارم ، سبز و استوار مثل سرو ، دلم آسمانی است و سینه ام چون دریا من یک پاسدارم و دیگر هیچ.